جدول جو
جدول جو

معنی خش مال - جستجوی لغت در جدول جو

خش مال
لاف زن، دروغگو، جای بوسه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتمال
تصویر اشتمال
دربر داشتن، احاطه کردن، فراگرفتن و دربر داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشت مال
تصویر خشت مال
خشت کار، کسی که گل به قالب می زند و خشت درست می کند، کسی که کارش آجرچینی و بنا کردن دیوارهای ساختمان با خشت یا آجر است، خشت زن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاک مال
تصویر خاک مال
مالیدن خاک به چیزی، به ویژه ظروف، برای شستن آن، کنایه از خوار و ذلیل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک سال
تصویر خشک سال
سالی که در آن باران نیاید و قحط و غلا پیدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم مال
تصویر هم مال
شریک در مال و ثروت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشتمال
تصویر مشتمال
مالش دادن بدن با کف دست، ماساژ
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
خشت ساز. خشت زن. خشت درست کن. (از ناظم الاطباء). قالب دار. (یادداشت مؤلف) :
چو قالب بیک مشت گل خشت مال
دهان مرا بسته از قیل و قال.
وحید (از آنندراج).
به آبش چو کف تر کند خشتمال
شود خشت و قالب چو بدر و هلال.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
مالش با دست کسی یا چیزی را، مالش اندام کسی بمشت (در حمام و زورخانه)، تنیبه گوشمال، (کشتی) فنی در کشتی که عبارتست از اینکه حریفان بازو ببازوی هم مالند و مشت زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشتمال
تصویر خشتمال
آنکه شغلش درست کردن خشت است خشت زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشتمال
تصویر مشتمال
مالش با دست
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گه بچیزی مالد کسی که شیئی را به پلیدی آلوده کند، مالیده به گه آلوده به پلیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گچ مال
تصویر گچ مال
آنکه دیوار و سقف اطاق را گچ اندود کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشکسال
تصویر خشکسال
سالی که باران نیامده و بر اثر آن از زمین چیزی نروئیده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آش خال
تصویر آش خال
سقط، افکندنی، نابکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتمال
تصویر اشتمال
احاطه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشتمال
تصویر خشتمال
((خِ))
آن که شغلش درست کردن خشت است، خشت زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتمال
تصویر اشتمال
((اِ تِ))
فراگرفتن، دربرداشتن، فراگرفتگی، احاطه، مفرد اشتمالات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوش حال
تصویر خوش حال
شاد، شادمان، بشاش، کامران، کامروا، نیکبخت، سعادتمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
Rasping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
râpeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کسی که با گل خشت درست کند
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش را به چیزی مالیدن، آتش را به چیزی نزدیک کردن، محل بر
فرهنگ گویش مازندرانی
ظاهرساز چاپلوس متملق
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
хриплый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
rau
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
грубий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
szorstki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
刺耳的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
áspero
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
rauco
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
áspero
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
schurend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
หยาบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خش دار
تصویر خش دار
kasar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی